با موهایی جو گندمی جلوی پنجره ی رو به باغ نشسته به تکرار عادت هر روز با دقتی دوست داشتنی برگه های کتاب را نگاه می کند  . 
استکان چای را که عطر هل و گل محمدی اش گنجشک های پشت شیشه را مست و پر سر وصدا کرده، جلویش می گذارم.  دستم سوار بر موج موهایش تا ارامشی ابدی سفر می کند گونه اش را می  بوسم مخمل صدایش روحم را نوازش می کند و با لبخند دوست داشتنی همیشگی به خواندن ادامه می دهد 

"نگاه کنید ! بله . ادوارد دارد لبخند می زند ! لبخند می زند ، و لبخندش شاد است …

لطفا او را با همین لبخند به ذهنتان بسپارید" 1


 لبش با غمزه ی چشمهایش سالسا می رقصند ،من محسور این همه زیبایی کنار پنجره روی زمین چمباتمه می زنم .
 

ادامه دارد

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------

1-عشق های خنده دار 

داستان او 2

داستان او

داستان او (3)

لبخند ,های ,  ,کند ,اش ,زند ,می کند ,دوست داشتنی ,می زند ,لبخند می ,و لبخندش

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مسیحیت سایت برای تکالیف کامپیوتر تن اتفاقات يک زندگي بازیگران و سلبریتی ها santralvoip powerdars اینجا همه چی هست تکنولوژی سخت افزار و نرم افزار هر چی که بخوای